این مدت که نبودیم
سلام عشق مامان. این مدت که برات ننوشتم سرم حسابی شلوغ بود البته حواسم بیشتر متوجه جنابعالی بود و ذوق زده و خوشحال از این همه پیشرفت و رشد عالی...و اقعا خدارو خیلی خیلی شکر میکنم که پسر خوب و سالم و باهوشی به من داده که با دیدنش و لمس کردنش حسابی لذت میبرم وبه وجود نازنینش افتخار میکنم. خدارو شکر صحبت کردنت عالی شده و در مدت کمی که شروع به صحبت کردی حسابی جمله بندی هم میکنی. بابا وفت (رفت)، اومدم، پییدم (پریدم)،بازی موکنم... یه وقتایی که ازدستت ناراحت میشم میای میپرسی ماما چی شده ؟ وقتی که میگم ایلیا باهات قهرم و حرف نمیزنم به این ور اونور میزنی ، خودتو لوس میکنی، دستمو میبوسی ، گاها گریه هم میکنی ولی چون باید بفهمی که کار اشتباه...
نویسنده :
مامان نازی
9:09